نسیم جعفری
مادرشوهرم بین من و جاریم خیلی فرق میذاره
دسته بندی: مهارت های فردی
#مشکلات_خانواده_ همسر #مادرشوهر
سلام
من متاهلم و آدم ساده ای هستم. همه ازم به خوبی یاد میکنن ولی هیچ وقت احترام لازم رو دریافت نمیکنم. در واقع شاید بعضیا تو زبون بگن فلانی خوبه ولی تو عمل نه...
مثال بزنم مثلا من نامزد بودم رفته بودیم روستا، مادر همسرم و همه بچه هاش بودیم. مردا بیرون خوابیدن براشون تشک و پتو های خوبی که بود داد یه تشک خیلی خوب بود و یه پتوی خوب من موندم و مادر همسرم و جاریم.
جاریم دو تا بچه داره به اون که ۱۲ سال بود عروسشون بود تشک خوبه و پتو رو با سه تا بالش داد که خودشو بچه هاش خوابیدن. به یه پتو سر بازی داد نه بالش نه هیچی خودشم همین...
بعد جاریم دید، بعد گفت بیا این بالشو تو بگیر. مادر شوهرم گفت نه اونطوری چی باشه. منم گفتم نه چون اصرار کرد برداشتم صبح به شوهرم گفتم بعد به مادرش گفته بود مادر گفته بوده من اونو از خودم میدونم.
از همون ۷ سال پیش تا الان که یه پسر هم دارم همیشه بیشترین احترام برای اونه. اونی که مدام سر میزنه بهشون منم. اون عید به عید یا موقع عیادت اگر مادر شوهرم مریض بود میاد.
مادر شوهرم پشت سرش همش ناراحته که نوه هامو نمیاره من ببینم ولی روبرو احترام میزاره بهش. خودت همین جاریم میرم خونش میوه چایی میده شوهرش میاره میزاره رومیز.
هیچکدوم بلند نمیکنن تعارف کنن. شوهرشو صدا میزنه بیا اتاق بعد شوهر اومد تعارف میزنه. پس زنم گفته من غذا میپزم شام بمونید یا میبینه من استوری تولدم گذاشتم با اینکه دیده هیچی نمینویسه هیچ کدوم از پست هامو لایک نمیکنه و هزاران مورد دیگه که شاید ریز باشه.
ولی زیاد طوری شده اسم جاریم حرفش حضورش از درون آزارم میده.
ازش بدم میاد و اینم بگم من اطرافم ادمای پولدار زیبا همه جور دیدم معاشرت طولانی هم داشتم ولی با هیچکس مشکل ندارم. ازشون بدم نمیاد. ولی راجع به این آدم نه...
از ته دل میخوام از این حس بد رها شم ولی نمیتونم کمکم کنید...
من متاهلم و آدم ساده ای هستم. همه ازم به خوبی یاد میکنن ولی هیچ وقت احترام لازم رو دریافت نمیکنم. در واقع شاید بعضیا تو زبون بگن فلانی خوبه ولی تو عمل نه...
مثال بزنم مثلا من نامزد بودم رفته بودیم روستا، مادر همسرم و همه بچه هاش بودیم. مردا بیرون خوابیدن براشون تشک و پتو های خوبی که بود داد یه تشک خیلی خوب بود و یه پتوی خوب من موندم و مادر همسرم و جاریم.
جاریم دو تا بچه داره به اون که ۱۲ سال بود عروسشون بود تشک خوبه و پتو رو با سه تا بالش داد که خودشو بچه هاش خوابیدن. به یه پتو سر بازی داد نه بالش نه هیچی خودشم همین...
بعد جاریم دید، بعد گفت بیا این بالشو تو بگیر. مادر شوهرم گفت نه اونطوری چی باشه. منم گفتم نه چون اصرار کرد برداشتم صبح به شوهرم گفتم بعد به مادرش گفته بود مادر گفته بوده من اونو از خودم میدونم.
از همون ۷ سال پیش تا الان که یه پسر هم دارم همیشه بیشترین احترام برای اونه. اونی که مدام سر میزنه بهشون منم. اون عید به عید یا موقع عیادت اگر مادر شوهرم مریض بود میاد.
مادر شوهرم پشت سرش همش ناراحته که نوه هامو نمیاره من ببینم ولی روبرو احترام میزاره بهش. خودت همین جاریم میرم خونش میوه چایی میده شوهرش میاره میزاره رومیز.
هیچکدوم بلند نمیکنن تعارف کنن. شوهرشو صدا میزنه بیا اتاق بعد شوهر اومد تعارف میزنه. پس زنم گفته من غذا میپزم شام بمونید یا میبینه من استوری تولدم گذاشتم با اینکه دیده هیچی نمینویسه هیچ کدوم از پست هامو لایک نمیکنه و هزاران مورد دیگه که شاید ریز باشه.
ولی زیاد طوری شده اسم جاریم حرفش حضورش از درون آزارم میده.
ازش بدم میاد و اینم بگم من اطرافم ادمای پولدار زیبا همه جور دیدم معاشرت طولانی هم داشتم ولی با هیچکس مشکل ندارم. ازشون بدم نمیاد. ولی راجع به این آدم نه...
از ته دل میخوام از این حس بد رها شم ولی نمیتونم کمکم کنید...
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام عزیزم محبت خیلی خوبه ولی به اندازه و به جا محبت زیادی اصلا خوب نیست حتی به نزدیک ترینامون . لطفا سیاست های زنانه داشته باشید پکیج زنان باهوش 1 و 2 را صد در صد ببینید .
پاسخ
3 سال پیش