نام کاربر
همسرم به شدت تحت تاثیر خانواده اش است، چیکار کنم؟
دسته بندی: رابطه ی عاطفی
#مادر_شوهر #خانواده_همسر
من با مردی ازدواج کردم از همون اول مثل مردای دیگه دوران نامزدی بهم سر نمیزد و یا بیرون و بر نمیرفتیم چون همش درگیر مشکلات اقتصادیش بود و پدرش و نامادریش و حتی خواهر تنیش رسم و رسوم خوب اجرا نمیکردن و همه چیز بعهده خودش بود.
و من که میگفتم بدی ها و کم کاستی هاشون شوهرم ازم دور میشد و سرد میشد و آخرشم یه روز قبل عروسیم فهمیدم بهم خیانت کرده و بهترین روز عروسیم با ناراحتی و غم گذشت.
بخشیدمش و زندگی ادامه دادم ولی سخت مریض شدم ولی همون نامادری و بقیه که مسبب اون چیزا بودن منو بردن دکتر مریضیم ربط دادن به ناباروری و سوالای شرم آور از دکتر کردن ولی دکتر گفت اصلا ربط نداره این بیماری به ناباروری ولی من هیچی نگفت.
ولی شوهرم همه کم کاریها و یا غیرمستقیم حرف و دخالتاشون ها رو میدید ولی همیشه سکوت میکنه البته که اونا جلو شوهرم خیلی فیلم بازی میکنن.
اینجوری براش کاری و کمکی نمیکنن ولی حتی بعد سه سال که ما خونه خریدیم با اینکه قیمت خونه ۴۰۰ و ۵۰۰ تومن شد و دو سه تومن دادن و گفتن این کمک ما درصورتی که پولشون الان تو این دو رو و زمونه سخت پشیزی ارزش نداره با اینکه وضع مالیشون خوبه ما به سختی مشکلات مالی داریم ولی نگامون نمیکنن و کسایی که حتی توی عروسیم هدیه هاشون به دروغ اعلام کردن و بعد دیدم هیچی ندادن جوری که من مجبور شدم سرویس عروسیم برای مشکلات مالی شوهرم روز پاتختی بفروشم.
الانم بعد سه سال همون اش و همون کاسه کمک کمکی نمیکنن ولی شدیدا فیلم بازی میکنن و یا یه حرف و دخالتیایی زیر زیرکی دارن که روح و روان منو مریض کرده و من به شوهرم که میگم بیشتر فاصله ما زیاد شده انگار بیشتر میره طرفشون و محبتهای الکی و به ظاهر اونا گولش میزنه احساس میکنم پنهون کاریش و دروغاش از من زیاد شده و بیشتر با خواهرش هماهنگه و جالبه خواهرشم همیشه اعتماد منو جلب میکرد و باهاش دردو دل میکردم.
و بر علیه من به صورت نامحسوس استفاده میشد انگار به خاطر کانون خانوادشون وبد نشدن جلو شوهرش بیشتر سمت نامادری و پدرش هست ، در کل من و شوهرمون رابمون خیلی سرده ، شوهرم در فکر رسیدگی به خونه هست وجلوی مهمون و دیگران با من خوبه ولی کلا زیاد رابطه و خوب و صمیمی باهم نداریم زیاد تو تنهایی باهم حرف نمیزنیم و گاهی وقتهاا میگه خسته شدم انقد هر روز پیام میدی این اینکارو کرده و اون نکرده.
و میگه از کسی توقع ندارم و زندگی خودمو میکنم ولی جالبه که وقتی ما مشکل داریم نباید توقع داسته باشیم.
ولی اونا که مشکل دارن خودش قربونی میکنه و هر جا خانوادگی اگه بریم باید پدر و مادر تو ماشین ما باشن درصورتیکه ما خودمون یه پراید با بدبختی و قصد خریدم ولی پدرشوهرم ال نودش زیر پای پسرای نامادری هستن و اونا راحت به بهانه مجرد بودن عشق و حال و ولخرجی زیاد دارن هرگز پدرو مادرشون هیچ جا نمیبرن ، من رابطه ام خیلی با شوهرم سرده از اینکه یه نامادری بی وجود تونسته اینجور ماهرانه شوهرم تو دستش بگیر و بدون غبیت کردن از من کاراش باب میل خودش پیش ببره.
ولی من از همه زرنگ بازی هاشون و محبت های دروغی و بی وجود بودنشون اینکه فقط زمانی به ما میگن یه شام و ناهار بیاین پیش ما که خواهر شوهرم و شوهرش از شهر دیگه میان در غیر اینصورت به ما چیزی نمیدن و حال ما رو نمیپرسن ازهمه اینا خیلی خسته ام ، از اینکه هیچکدومشون هیچ یه هدیه درست و حسابی واسه من تو مناسبت هام ندادن و فقط با نقش بازی کردن هنوز عزیز تر ازمن و رابطه من و شوهر انقد خراب و سرده و نمیتونم کاری بکنم و احساس میکنم بیشتر با اونا هماهنگه تا بامن، و خیلی با من دروغگو تره .
و من که میگفتم بدی ها و کم کاستی هاشون شوهرم ازم دور میشد و سرد میشد و آخرشم یه روز قبل عروسیم فهمیدم بهم خیانت کرده و بهترین روز عروسیم با ناراحتی و غم گذشت.
بخشیدمش و زندگی ادامه دادم ولی سخت مریض شدم ولی همون نامادری و بقیه که مسبب اون چیزا بودن منو بردن دکتر مریضیم ربط دادن به ناباروری و سوالای شرم آور از دکتر کردن ولی دکتر گفت اصلا ربط نداره این بیماری به ناباروری ولی من هیچی نگفت.
ولی شوهرم همه کم کاریها و یا غیرمستقیم حرف و دخالتاشون ها رو میدید ولی همیشه سکوت میکنه البته که اونا جلو شوهرم خیلی فیلم بازی میکنن.
اینجوری براش کاری و کمکی نمیکنن ولی حتی بعد سه سال که ما خونه خریدیم با اینکه قیمت خونه ۴۰۰ و ۵۰۰ تومن شد و دو سه تومن دادن و گفتن این کمک ما درصورتی که پولشون الان تو این دو رو و زمونه سخت پشیزی ارزش نداره با اینکه وضع مالیشون خوبه ما به سختی مشکلات مالی داریم ولی نگامون نمیکنن و کسایی که حتی توی عروسیم هدیه هاشون به دروغ اعلام کردن و بعد دیدم هیچی ندادن جوری که من مجبور شدم سرویس عروسیم برای مشکلات مالی شوهرم روز پاتختی بفروشم.
الانم بعد سه سال همون اش و همون کاسه کمک کمکی نمیکنن ولی شدیدا فیلم بازی میکنن و یا یه حرف و دخالتیایی زیر زیرکی دارن که روح و روان منو مریض کرده و من به شوهرم که میگم بیشتر فاصله ما زیاد شده انگار بیشتر میره طرفشون و محبتهای الکی و به ظاهر اونا گولش میزنه احساس میکنم پنهون کاریش و دروغاش از من زیاد شده و بیشتر با خواهرش هماهنگه و جالبه خواهرشم همیشه اعتماد منو جلب میکرد و باهاش دردو دل میکردم.
و بر علیه من به صورت نامحسوس استفاده میشد انگار به خاطر کانون خانوادشون وبد نشدن جلو شوهرش بیشتر سمت نامادری و پدرش هست ، در کل من و شوهرمون رابمون خیلی سرده ، شوهرم در فکر رسیدگی به خونه هست وجلوی مهمون و دیگران با من خوبه ولی کلا زیاد رابطه و خوب و صمیمی باهم نداریم زیاد تو تنهایی باهم حرف نمیزنیم و گاهی وقتهاا میگه خسته شدم انقد هر روز پیام میدی این اینکارو کرده و اون نکرده.
و میگه از کسی توقع ندارم و زندگی خودمو میکنم ولی جالبه که وقتی ما مشکل داریم نباید توقع داسته باشیم.
ولی اونا که مشکل دارن خودش قربونی میکنه و هر جا خانوادگی اگه بریم باید پدر و مادر تو ماشین ما باشن درصورتیکه ما خودمون یه پراید با بدبختی و قصد خریدم ولی پدرشوهرم ال نودش زیر پای پسرای نامادری هستن و اونا راحت به بهانه مجرد بودن عشق و حال و ولخرجی زیاد دارن هرگز پدرو مادرشون هیچ جا نمیبرن ، من رابطه ام خیلی با شوهرم سرده از اینکه یه نامادری بی وجود تونسته اینجور ماهرانه شوهرم تو دستش بگیر و بدون غبیت کردن از من کاراش باب میل خودش پیش ببره.
ولی من از همه زرنگ بازی هاشون و محبت های دروغی و بی وجود بودنشون اینکه فقط زمانی به ما میگن یه شام و ناهار بیاین پیش ما که خواهر شوهرم و شوهرش از شهر دیگه میان در غیر اینصورت به ما چیزی نمیدن و حال ما رو نمیپرسن ازهمه اینا خیلی خسته ام ، از اینکه هیچکدومشون هیچ یه هدیه درست و حسابی واسه من تو مناسبت هام ندادن و فقط با نقش بازی کردن هنوز عزیز تر ازمن و رابطه من و شوهر انقد خراب و سرده و نمیتونم کاری بکنم و احساس میکنم بیشتر با اونا هماهنگه تا بامن، و خیلی با من دروغگو تره .
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
نتیجهای یافت نشد.