زینب مهربد
سلام علیکم عزیزم من یک دختر 30 ساله هستم و16 ساله که ازدواج کردم و الان 3 بچه دارم پسر 11 و دختر 6ساله و پسر 3 ساله من از خانواده سرشناس هستم وتک دختر و پول دار و پدر مادری دار بسیار بهم مهربان و همسرم از خانواده برشکسته شوده شدید و از یک خانواده معمولی و پدر مادری که باهم همیشه کتک کاری داشتند وما وارد زندگی شدیم کم کم مشکلات شروع شد ومن طهمل میکردم وکمکم پدر مادر من میفهمیدن ما باهم مشکل داریم ولی برو من نمی آوردند وهمشه کمک مالی می کردند من خیلی چیزها بدی از همسر دیدم خیانت زیاد رفق بازی خیلی زیاد کتک زدن فهاشی هر روز چاقو کشیدن روی من و حتا اجازه نمیده من دست شویی برم از خونه نمی زاره برم بیرون میگه توبا همیشه آشپزی کنی کار خونه بکنی ومشکل اعصاب داره وعفصردگی دکتر رفته یک بار ولی قرص نمی خوره میگه تومن مریض کردی 2سال پیش به پدرم گفتم من دیگه این آدم نمی خام ومی خوام جدا بشم بچهها نمیخوام پدرم گفت این 3تا فرشته به این خوبی نمی خواهی گفتم نه بچه داری بکنه آ..شه روز کارش خوش شه پول که بابام میداد که برای من خرج کنه خرج دوست دختر هاش میکرد و رفیق بازی الان همه چیز ازش میگیرم بینم چیکار میکنه یک قاشق از مال خودش اداره و البته آدم خیلی زرنگ وتوی کارش معفق همیشه مادر شوهر میگه بسکه تو به شوهرت میرسی این به همه جا رسید وقتی به بابام گفتم دیگه نمی خوام بابا به من گفت خب تو مشکل نداری او بده و تو خوبی وژدانن گفتم نه شوهرم 80یا70درصد مشکل داره و بقیه مشکل از من برای این مشکل دارم من نمیتونم از این بیشتر به این آدم محبت بکنم بابا گفت هروقت تونستی 100باشی از خوبی چیز کم مزاری من همه چیز تو که بهت میدم جون خودم میدم منم خیلی تلاش کردم وهرچه بیشتر تلاش میکردم بیشتر دعوا میشد جون خسته میشدم نه ماه پیش دعوا که شد به فکر عمیق رفتم گفتم ولش کن همه چیز زندگی که شوهرت نیست بچه هات چی خودت چی از همین امکان کم استفاده کن و به چیز های که دوست داری برس برای خودم کار خونگی درست کردم کرم خوب خریدم به پوستم رسیدم وکارم به شکست خورد حالم بهتر شده بود تا شیش ماه پیش که دعوای عمیقی کردید به پدرم گفتم من ببر دکتر اعصاب پدرم گفت نه حالت خوب نمیشه منم با خودم فکر کردم نمیشه باید خودم دوباره شروع کنم ا... نسب کردم و روان .... نگاه میکردم که یک ماه پیش خانم ... دیدم ندیدم حرف خیلی خوب میزند وقتی که خوب گوش دادم دیدم در دین ما همین حرفها میزنند ولی خانم ... با زبان شیرین خوب یاد میدهندپول قرض کردم و ....خریدم زمانی که لای واشن گوش میدادم شوهرم میگفت این کی که به تو اعتماد به نفس داده و دیگه نباید گوش بدی من نصف شب پا میشم وگوش میدم وبه شوهرم گفتم دیگه از این خانم خوشم نمیاد اونمدونه من ... خریدم فکر نمیکنه آنقدر جرعت داشته باشم اگر میتوانید راه نمایید کنید دوست دارم .... زبان بدن هم بخرم می توان به من کمک کنید
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
نظراتی که شامل تبلیغ به صورت لینک، نام شرکت، اشخاص خاص باشند منتشر نمی شوند.
شما میتوانید تجربه خودتان را از یک موضوع را به صورت نظر در اینجا درج کنید، و یا میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید.
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
نظراتی که شامل تبلیغ به صورت لینک، نام شرکت، اشخاص خاص باشند منتشر نمی شوند.
شما میتوانید تجربه خودتان را از یک موضوع را به صورت نظر در اینجا درج کنید، و یا میتوانید از تجربه دیگران استفاده کنید.
نتیجهای یافت نشد.