لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام دوست عزیزم روزت بخیر امیدوارم حالت خوب باشه من از صحبت هات متوجه شدم که با شوهرن سر مسائل دیگری هم بحث و جدال دارید که شوهرت روت دست بلند میکنه و این مسائل روی هم جمع شدن و منجر به خیانت شدن، تو میخوای زندگیت به هم نخوره و بتونی دوباره به شوهرت اعتماد کنی ،این حس اعتماد رو نمیتونی الکی به دست بیاری مگر اینکه شوهرت سعی کنع اعتمادتو جلب کنه . آیا چنین سعیی میکنه؟ آیا برای جبران کردن تلاشی کرده ؟ کار درست اینه که اگر اعتمادی هم نداری نشون ندی ، مسائلی که از قبل با همسرت سرشون اختلاف داشتی رو سعی کنی و روی خودت و شخصیتت کار کن ، برای این کار بهت پیشنهاد میکنم اول در قسمت تست های روانشناسی سایت تست پایداری رابطه رو به صورت رایگان انجام بدی تا وضعیت مشخص بشه ،دوره زنان باهوش یک و دو هم کمک میکنه به عنوان یک زن بدونی رفتار و کلامت با همسرت چطور باید باشه تا همسرت جذبت بشه،چه چیزهایی مردهارو فراری میده ، سیاست ها و تکنیک های زنانه چیستند،...
دوست عزیز برای زندگیت تلاش کن ببین اون زن کدوم بخش از کمبودی که تو برای همسرت گذاشتی جبران کرده که همسرت رفته سمتش، تا میتونی محبت کن و عشق بورز و بخودت برس اعتماد بنفس ت قوی کن تا جاذبه ایجاد کنی.انشالله موفق میشی
سلام.عزیزم.منم مشکل شما رو دارم.اما خیانت فقط فهمیدم هستن کسایی ک آزار دارن و مریض هستن ک بیان و آرامش و آسایش زن زندگی کسی ک میخواد سالم زندگی کنه رو ازش بگیرن.و چون خودشون عقده ای بزرگ شدن.و نمیتونن سالم زندگی کنن.نمیتونن ببینن.سالم و خوش زندگی کردن کسی رو.میان اما بعد مدتی چهره فریبنده و کثیفشون ک رو بشه شاید برن.من ب گفته خوانواده همسرم و خود همسرم براش چیزی کم نزاشتم ک بیشتر داشتم.اما همسرم.هم کتک میزنه و فحاشی میکنه با کوچکترین حرفی ک اصلا نیازی ب دعوا نیست.خیلی تحقیرم میکنه.طوری ک با خونواده همسرم یکجا هستیم توی اتاق جدا زندگی میکنم اما با رفتارهایی ک باهام کرده جلوی اونا اصلا روم نمیشه برم آب بخورم.یا دستشویی برم.الانم چندساعته منتظرم ک بیاد ولی طبق معمول ک عادت داره دروغ بگه حتی چیزای پیش پا افتاده ای ک اصلا نیازی نیست ب دروغ گفتن.اما میگه.مثلا کار داره داره میره جایی دروغ میگه سرکوچه ام هرچی ام میگم لزومی نداره الکی حرفی بزنی ک بعدها باور نکنم حتی اگه بگی شب سیاهه بگم ن.همینطورم شده.همیشه میگم سعی کن اعتمادم رو نسبت ب خودت برگردونی اما تلاشی نمیبینم و هرروز ک میگذره یه چیزه تازه میبینم ک دلم میشکنه.ازش.میخوام ازپیشش برم پاهام یاری نمیدن دوستش دارم.ایکاش این دل رو نداشتم. ببخشید دلم خیلی پر بود.امیدوارم مشکلت حل بشه.