![user-avatar](/files/default/user-avatar.png)
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
![](/files/default/user-avatar.png)
سلام دوست عزیزم روزت بخیر امیدوارم حالت خوب باشه من از صحبت هات متوجه شدم که با شوهرن سر مسائل دیگری هم بحث و جدال دارید که شوهرت روت دست بلند میکنه و این مسائل روی هم جمع شدن و منجر به خیانت شدن، تو میخوای زندگیت به هم نخوره و بتونی دوباره به شوهرت اعتماد کنی ،این حس اعتماد رو نمیتونی الکی به دست بیاری مگر اینکه شوهرت سعی کنع اعتمادتو جلب کنه . آیا چنین سعیی میکنه؟ آیا برای جبران کردن تلاشی کرده ؟ کار درست اینه که اگر اعتمادی هم نداری نشون ندی ، مسائلی که از قبل با همسرت سرشون اختلاف داشتی رو سعی کنی و روی خودت و شخصیتت کار کن ، برای این کار بهت پیشنهاد میکنم اول در قسمت تست های روانشناسی سایت تست پایداری رابطه رو به صورت رایگان انجام بدی تا وضعیت مشخص بشه ،دوره زنان باهوش یک و دو هم کمک میکنه به عنوان یک زن بدونی رفتار و کلامت با همسرت چطور باید باشه تا همسرت جذبت بشه،چه چیزهایی مردهارو فراری میده ، سیاست ها و تکنیک های زنانه چیستند،...
![](/files/default/user-avatar.png)
دوست عزیز برای زندگیت تلاش کن ببین اون زن کدوم بخش از کمبودی که تو برای همسرت گذاشتی جبران کرده که همسرت رفته سمتش، تا میتونی محبت کن و عشق بورز و بخودت برس اعتماد بنفس ت قوی کن تا جاذبه ایجاد کنی.انشالله موفق میشی
![](/files/default/user-avatar.png)
سلام.عزیزم.منم مشکل شما رو دارم.اما خیانت فقط فهمیدم هستن کسایی ک آزار دارن و مریض هستن ک بیان و آرامش و آسایش زن زندگی کسی ک میخواد سالم زندگی کنه رو ازش بگیرن.و چون خودشون عقده ای بزرگ شدن.و نمیتونن سالم زندگی کنن.نمیتونن ببینن.سالم و خوش زندگی کردن کسی رو.میان اما بعد مدتی چهره فریبنده و کثیفشون ک رو بشه شاید برن.من ب گفته خوانواده همسرم و خود همسرم براش چیزی کم نزاشتم ک بیشتر داشتم.اما همسرم.هم کتک میزنه و فحاشی میکنه با کوچکترین حرفی ک اصلا نیازی ب دعوا نیست.خیلی تحقیرم میکنه.طوری ک با خونواده همسرم یکجا هستیم توی اتاق جدا زندگی میکنم اما با رفتارهایی ک باهام کرده جلوی اونا اصلا روم نمیشه برم آب بخورم.یا دستشویی برم.الانم چندساعته منتظرم ک بیاد ولی طبق معمول ک عادت داره دروغ بگه حتی چیزای پیش پا افتاده ای ک اصلا نیازی نیست ب دروغ گفتن.اما میگه.مثلا کار داره داره میره جایی دروغ میگه سرکوچه ام هرچی ام میگم لزومی نداره الکی حرفی بزنی ک بعدها باور نکنم حتی اگه بگی شب سیاهه بگم ن.همینطورم شده.همیشه میگم سعی کن اعتمادم رو نسبت ب خودت برگردونی اما تلاشی نمیبینم و هرروز ک میگذره یه چیزه تازه میبینم ک دلم میشکنه.ازش.میخوام ازپیشش برم پاهام یاری نمیدن دوستش دارم.ایکاش این دل رو نداشتم. ببخشید دلم خیلی پر بود.امیدوارم مشکلت حل بشه.