سمانه قاسمی
سلام وقتتون بخیر،۷ساله ازدواج کردم یه روزایی خوب و یه روزای خیلی فراوونی سختی وبدی زیاد دیدم . همسرم دایم حتی بجای تشکر ومحبت به جای دعوا وبحث همش میگه من مجردی رو دوست دارم ومیرم، همه بلایی سرم میاره .تا نفس بزنم میگه میرم .۲ بار رفته وبرگشته، همیشه میگه توخیلی خوبی ولی من بی قیدوبندم ، نزاشت ونخواستم بچه داربشم ،همه سرکوفت میدن نازام،اوایل از رفتنش ترس داشتم تاباردوم که رفت گفتم باکلفتی هم زندگیمو میچرخونم وترسم ریخت ،از شما میخوام خواهش کنم راه برطرف کردن این مشکل رو بهم بگین تاخلاص بشم خسته شدم تامیام تکون بخورم حرفش یادم میاد ومیگم براچی وکدوم زندگی تلاش کنم از طرفی خودمو ایندمو نمیتونم نادیده بگیرم.
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام سمانه عزیز روزت بخیر بودن تو رابطه ای که آینده ای براش نمیبینی خیلی سخته اما باید تلاش مناسب برای حفظ رابطه هم انجام داد.تو پیامت گفتی که روز های خوب هم داشتید این نشون میده مشکلات شما از یک جایی به بعد شروع شد. به گذشته فکر کن چه رفتارهای غلطی انجام شد که کار به اینجا رسید؟ وقتی دفعه اول همسرت رفت واکنشت چی بود؟ چرا همسرت جذب خانواده نشد؟ چی جذبش میکنه؟ به جواب همه این سوال ها خوب فکر کن و حتما از یک روانشناس کمک بگیر.
پاسخ
3 سال پیش