نام کاربر
از یک رابطه اشتباه خودمو دور کردم ولی بازم نمیتونم فراموش کنم
دسته بندی: اختلال های روانی
#رابطه_اشتباه #تمام_کردن_رابطه
من در رابطه با ارتباط احساسی با یک آقا که واقعا ادم احساسی و ماجراجویی بود گرفتار شدم. ولی از این آدم دور شدم و از کارم بیرون اومدم چون این آدم رو مناسب زندگی نمیدانستم.
البته من اصلا در فکر ازدواج نبودم و این آقا هم دوست دختری داشت که اونجا میومد و من میدیدم که اون پسررو میخواد. برای همین نمیخواستم داخل ارتباط اونها بشم.
اون پسر به اجبار نمایش دعوا با اون دختر بازی کرد و اون رو بیرون انداخت. اما من هیچ آمادگی برای ازدواج نداشتم و دوستی رو جرم میدونستم.
و چون هیچ ارتباطی با پسرها نداشتم نمیدونستم چطور باید رفتارکنم. اما اون پسر با دخترهای زیادی ارتباط برقرار کرده بود و من نمیخواستم درگیر شم.
مسئله بد دیگه هم این بود که من از ترسم مستقیما با او حرف نزدم و هروقت میخواست حرف بزنه من حرفش رو قطع میکردم. ولی اون همیشه زور میگفت و من از این رفتارش به شدت عصبانی بودم و نمیخواستم با او ارتباط داشته باشم.
برای همین از اونجا بیرون اومدم به حدی بعداز اون ماجرا احساس شهوت زیاد داشتم که فکر میکردم اون پسر برای من دعا خونده. چون انقدر به او کشش داشتم. ولی با نماز و دعا خودم رو آروم میکردم تا سراغ اون پسر نرم.
من قبل از اونجا دختری بودم که با هیچ پسری در ارتباط نبودم و فقط دربین خانواده ام شینطنت داشتم و اهل خنده و شادی بودم.
الان ظاهرم خنده است و درونم خون گریه میکنم. بعداز اون ماجرا خواستگارهای زیادی داشتم ولی به دلیل اینکه هنوز قصدازدواج نداشتم و حتی شناخت درستی از خود نداشتم همه را از خودم دور کردم.
هر از چند گاهی سردرد بدی میگیرم و دوباره به یاد اون پسر میفتم که چه طور به اشتباه اونجا قرار گرفتم .
خسته شدم واقعا خسته شدم چیکار کنم این سردردها تموم بشن؟؟؟؟
البته من اصلا در فکر ازدواج نبودم و این آقا هم دوست دختری داشت که اونجا میومد و من میدیدم که اون پسررو میخواد. برای همین نمیخواستم داخل ارتباط اونها بشم.
اون پسر به اجبار نمایش دعوا با اون دختر بازی کرد و اون رو بیرون انداخت. اما من هیچ آمادگی برای ازدواج نداشتم و دوستی رو جرم میدونستم.
و چون هیچ ارتباطی با پسرها نداشتم نمیدونستم چطور باید رفتارکنم. اما اون پسر با دخترهای زیادی ارتباط برقرار کرده بود و من نمیخواستم درگیر شم.
مسئله بد دیگه هم این بود که من از ترسم مستقیما با او حرف نزدم و هروقت میخواست حرف بزنه من حرفش رو قطع میکردم. ولی اون همیشه زور میگفت و من از این رفتارش به شدت عصبانی بودم و نمیخواستم با او ارتباط داشته باشم.
برای همین از اونجا بیرون اومدم به حدی بعداز اون ماجرا احساس شهوت زیاد داشتم که فکر میکردم اون پسر برای من دعا خونده. چون انقدر به او کشش داشتم. ولی با نماز و دعا خودم رو آروم میکردم تا سراغ اون پسر نرم.
من قبل از اونجا دختری بودم که با هیچ پسری در ارتباط نبودم و فقط دربین خانواده ام شینطنت داشتم و اهل خنده و شادی بودم.
الان ظاهرم خنده است و درونم خون گریه میکنم. بعداز اون ماجرا خواستگارهای زیادی داشتم ولی به دلیل اینکه هنوز قصدازدواج نداشتم و حتی شناخت درستی از خود نداشتم همه را از خودم دور کردم.
هر از چند گاهی سردرد بدی میگیرم و دوباره به یاد اون پسر میفتم که چه طور به اشتباه اونجا قرار گرفتم .
خسته شدم واقعا خسته شدم چیکار کنم این سردردها تموم بشن؟؟؟؟
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام دوست عزیز حتما به یک مشاور مراجعه کنید .
پاسخ
3 سال پیش