سی ساله ازدواج کردم و دوباره بعد از بیست سال شوهرم بهم خیانت کرده
من سی ساله که ازدواج کردم همسرم یکبار بیست سال پیش بهم خیانت کرد که بعد از سه سال خلاصه بخشیدم و زندگی و از سر گرفتیم.
و سال پیش هم به هوای کار حقوقی و اداری با یه خانم که تو دادسرا بودن دوست شدن و همچنان ادامه داره که من بعد از چند ماه فهمیدم و گفتن توهم داری و زدن زیرش.
تو این مدت مرتب شبها دو ساعت دیرتر می اومدن خونه. تلفنشون اکثر اوقات آشغال بود و معمولا جواب تلفن و نمیداند که مجبور شدم با برادر همسرم صحبت کردم و شوهرم کمی به خودش اومد.
یه مدت دیگه خبری از اشغالی تلفن یا جواب ندادن نبود ولی هر شب به یه بهانه ای دیر میاد تا دیشب رفت پایین به ماشین سر بزنه گوشی و هم برو و من به یه خط دیگه که تو گوشیش هست و معمولا بدون استفاده هستش زنگ زدم و دیدم اشغاله و خلاصه.....
وقتی اومد بالا با زد زیرش که اصلا آشغال نبوده و این حرفها...
پرینت گوشی و گرفتم و بهش نشون دادم که چقدر شماره اون خانم هست بعد میگه برای کارهام زنگ میزنم حتی ساعت ده و یازده شب.
خسته شدم بخدا نمیدونم چکار کنم پسرای بزرگ دارم نمیخوام تو روی پدرشان. داماد دارم نمیخوام سو استفاده کنه و در آخرم همسرم و دوست دارم نمیخوام جدا بشم.
هر کاری بگید کردم. محبت، تیپ زدن، آرایش و شوخی ......
قهر و بگو مگو و مشاوره و .....
واقعا کم آوردم انگار دیگه همه چیز براش عادی شده...
دیشب خواب دیدم با یه آقایی هم صحبت شدم و درد دل میکنم صبح براشون تعریف کردم با توپ پر رفتن انگار که خیانت کردم تو بیداری.
هنوزم روم حساسه و تمام زندگی و بنامم کرده البته مجبور بودن چون مشکل داشتن.
الانم میگه کاری به من نداشته باش همه چیز داری بشین زندگیت و بکن.
خواهشا بگید چکار کنم که زندگیم به آرامش برسه؟
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام به شما متاسفم به خاطر مسئله ای که در زندگی شما پیش آمده واقعیت اینه که خیانت به هرشکلی تلخ و عذاب آوره و اصلا توجیح مناسبی نیست. اما عکس العمل هر فرد در مقابل این مسئله ممکن است متفاوت باشد.یعنی بعضی ها خیانت را یک گذر از خط قرمز ممنوعه میدانند و معتقدند همه چیز رابطه زیر سوال رفته و جای هیچ بخششی وجود نخواهد داشت و احتمالا جدا میشوند، دسته دیگر ممکن است اهمیت زیادی ندهند و این موضوع را راحت تر بپذیرند و به زندگی مشترک خود تحت هر شرایطی ادامه دهند،برخی هم به دنبال جبران ممکن است دست به اعمال غیرمنطقی بزنند،اما دسته بعد به جای واکنش های افراطی و غیر منطقی سعی میکنند رابطه را واکاوی دقیق تری کنند و علت یابی کنند که چرا طرف مقابل به من خیانت کرده و از من چه انتظاراتی داشته که کوتاهی کردم؟ و چند درصد از عامل این اتفاق من هستم؟ یعنی به جای فرافکنی علت را کمی در خود هم جست و جو کنیم. معمولا وقتی سعی کنیم با دید بازتری به مسئله نگاه کنیم و حق به جانب برخورد نکنیم رفتارمان تغییر خواهد کرد.شما در این مورد 2 راه بیشتر ندارید یا ببخشید و به زندگیتان ادامه دهید و یا اینکه جدا شوید. اگر تصمیم به بخشش گرفتید در تمام رفتار و اعمالتان بخشش باید وجود داشته باشد و از طعنه و کنایه و زخم زبان و نبش قبر نباید خبری باشد. ورفتارتان باید حکایت از بخشش و اعتماد باشد و گرنه میتواند به زندگی شما آسیب وارد شود. برای حل این بحران میتوانید به یک روانشناس هم مراجعه کنید شاید بیشتر بتونن کمکتون کنند.