نام کاربر
سلام وقتتون بخیر
من ۸ ساله با پسری آشنا شدم که به همدیگه علاقه داریم. از همون ابتدا البته بعد شناخت از هم قصدمون ازدواج بود.
ایشون من رو به خانوادشون معرفی کردند من هم همینطور. مشکل ما کار ایشون هست با اینکه آدم فوق العاده باسوادی هستند و مقالات بسیاری کار کردند اما بصورت حق التدریس چندین ساله در دانشگاه تدریس میکنند و به امید هیئت علمی شدن چندین سال از لحاظ مالی عقب افتادند.
از طرفی من دانشجوی دکترا هستم و چندین ساله کارمند هستم و با کار و زحمت خودم و البته حمایت ایشون از لحاظ مالی مشکلی ندارم و خونه و ماشین رو خریداری کردم.
چون پدر و مادرم فوت شدند انسان مستقلی بار اومدم من با اینکه خواستگاران زیادی در محل کارم داشتم اما چون از لحاظ اخلاقی و عاطفی ایشون رو قبول داشتم به همه پیشنهادات جواب منفی دادم. اما من استقلال مالی مرد برام خیلی مهمه بخاطر همین هر بار این ازدواج رو عقب انداختم تا امسال که ۴۰ سالم شد و با وجود علاقه زیاد بینمون دیگه کلا از ازدواج دارم زده میشم. ایشون بخاطر من امسال تصمیم گرفتند برق ماشین یاد بگیرند و بالاخره بعد چند سال به دنبال شغل آزاد برند. اما من چون چندین سال شخصیت مستقلی داشتم و خودم زندگیم رو تامین کردم حس میکنم دلم نمیخواد زندگیم دچار تغییر و تحول بشه و این ریتم آروم و آرامش زندگیم تغییر کنه.
از طرفی هم ایشون رو دوست دارم، که میدونم نمیشه با این شرایط تا آخر ادامه داد.
لطفا راهنماییم کنید با این شرایط چه تصمیمی بگیرم؟؟؟؟
من ۸ ساله با پسری آشنا شدم که به همدیگه علاقه داریم. از همون ابتدا البته بعد شناخت از هم قصدمون ازدواج بود.
ایشون من رو به خانوادشون معرفی کردند من هم همینطور. مشکل ما کار ایشون هست با اینکه آدم فوق العاده باسوادی هستند و مقالات بسیاری کار کردند اما بصورت حق التدریس چندین ساله در دانشگاه تدریس میکنند و به امید هیئت علمی شدن چندین سال از لحاظ مالی عقب افتادند.
از طرفی من دانشجوی دکترا هستم و چندین ساله کارمند هستم و با کار و زحمت خودم و البته حمایت ایشون از لحاظ مالی مشکلی ندارم و خونه و ماشین رو خریداری کردم.
چون پدر و مادرم فوت شدند انسان مستقلی بار اومدم من با اینکه خواستگاران زیادی در محل کارم داشتم اما چون از لحاظ اخلاقی و عاطفی ایشون رو قبول داشتم به همه پیشنهادات جواب منفی دادم. اما من استقلال مالی مرد برام خیلی مهمه بخاطر همین هر بار این ازدواج رو عقب انداختم تا امسال که ۴۰ سالم شد و با وجود علاقه زیاد بینمون دیگه کلا از ازدواج دارم زده میشم. ایشون بخاطر من امسال تصمیم گرفتند برق ماشین یاد بگیرند و بالاخره بعد چند سال به دنبال شغل آزاد برند. اما من چون چندین سال شخصیت مستقلی داشتم و خودم زندگیم رو تامین کردم حس میکنم دلم نمیخواد زندگیم دچار تغییر و تحول بشه و این ریتم آروم و آرامش زندگیم تغییر کنه.
از طرفی هم ایشون رو دوست دارم، که میدونم نمیشه با این شرایط تا آخر ادامه داد.
لطفا راهنماییم کنید با این شرایط چه تصمیمی بگیرم؟؟؟؟
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام باهاش ازدواج کنید و باهم بسازید اینده رو . و بیشتر از این نزارید ادامه پیدا کنه رابطه ی بلاتکلیف .
پاسخ
3 سال پیش