چطور از عشقم جدانشم و برگردیم به روزای اول آشنایی که خیلی خوش بودیم

سلام
من مادرم فوت شده پدرم ازدواج کرده و یجورایی خیلی تنها بودم که با یه پسری آشنا شدم ۴ ساله با همون پسر مجرد دارم زندگی میکنم که خیلی دوسش دارم خانوادش از این جریان خبر دارن و خونمون پیش خانوادش هست منو خیلی دوست داره خیلی جاها پشتم بوده کمرمو گرفته یجورایی برام ثابت کرده تامینم میکنه تا جایی که بتونه اما یبار به من خیانت کرده که دلیلش قانع کننده نبود و چند وقته خیلی باهم بحث میکنیم وقتی گریه میکنم یا ناراحتم ازم نمیپرسه چرا یا ارومم نمیکنه فقط میشنوم که میگی اوووف واااای خسته شدم بعضی وقتا تو جروبحثامون هم بهم میگه از خونم برو من نه کسیو دارم نه جایی دارم باید چجور کنار بیام ولی هرچی که هست مطمعنم که اون دوستم داره منم بدون اون نمیتونم زندگی کنم