همسرم مدام در حاله خیانته ولی بخاطر بچه ام نمیخوام طلاق بگیرم
قبل از ازدواج با هیچ کس ارتباط نداشتم با این که فرد تحصیل کرده و موفقی بودم اما همیشه رابطه زن و مرد در قالب ازدواج برایم مهم بود.
چیزی که اصلاً در همسرم نبود و باعث شد مدتی نیاز به درمان داشته باشم.
خیانت او هر چند که از جزییات آن بی خبرم و تمایل او به ارتباط با خانمها ... به طوری که هر جا میره دوست داره ارتباط با دختران رو به صورت مجازی ادامه بده.
دو سال با خانمی تماس داشت و من دیوانه شدم و تصمیم گرفتم جدا شوم اما محض پسرم و با صحبت با مشاور صرف نظر کردم ... او هم قول داد تکرار نکند
اما نمیتواند خودش را نگه دارد.
مثلاً در جمع دوستانه ای تفریح رفتیم ... از وقتی متوجه زن مطلقه که اتفاقا زیبا هم بود همه ی حواسش به او بود و چند بار هم طوری که نشان دهد اتفاقی بوده او را لمس کرد.
جالب اینجا است که فکر میکند کند متوجه نشدم.
با همکارش بسیار صمیمی است.
فیزیوتراپی میرود نمیدانم چرا و چگونه شماره دختر فیزیوتراپ را میگیرد تا ارتباط ادامه پیدا کند.
اهل نماز هست اما نمیدانم چطور به خودش اجازه میدهد با من اینگونه رفتار کند.
من را روانی میخواند که هر از گاهی یاد گذشته میافتم و دوباره شروع میکنم. اما او عوض نشده.
هر چند خاطرات گذشته مرا بسیار میرنجاند.
چه کنم؟؟؟
چطور خودم را راضی کنم وقتی میبینم که مرا احمق فرض میکند؟؟؟
این را هم بگویم....
او نمیداند راجع به جزییاتی که من درباره او میدانم.
دوستش دارم اما خیلی اوقات آرزو میکنم به عقب برگردیم و هیچگاه به او جواب مثبت ندهم
نه با داشتن بچه طلاق گرفتن راه حل هست و نه زندگی با کسی که هر روز به او شک داری.
چه کنم??????؟؟؟؟
لطفا پیش از ارسال نظر و یا پاسخ، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
لطفا حتما به صورت فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی باشد منتشر نمی شوند و حذف می شوند.
مطالب مهم قبل از ایجاد سوال را بخوانید:
سلام بنظر من البته فقط نظر شخصیمه و میتونه اصلا درست نباشه طبق فرموده هاتون دو تا راه حل دارین 1. یا طلاق بگیرید و بیشتر از این خودتون رو زجر ندید ضمن اینکه بچه ها هرگز نمیخوان مادر و پدر و فضای متشنج زندگی کنن و این شک و نگرانی و ناراحتی مادر در رفتار و زندگی آینده اش هم تاثیر میذاره و ممکنه رفتارش با همسرش طبق الگوهای رفتاری که از پدر و مادرش گرفته باشه. پس یا طلاق بگیرید و حضانت فرزندتون رو برعهده بگیرید چون یک مادر مسوولی مثل شما بهتر میتونه از فرزندش نگهداری کنه. وقتی تصمیم گرفتید شجاع باشید و با فکربرید جلو. 2. یا اگر نمیخواید طلاق بگیرید چشم بپوشید و ظرفیت این رفتارها رو در خودتون ایجاد کنید و قبول کنید و البته به روش نیارید تا روتون به هم با نشه و در عین حال روی خودتون کار کنید پکیج ها رو تهیه کنید و خودتون کار کنید. زن جذابی بشید و اگر شوهرتون با تغییرات شما تغییر کرد که هیچ نکرد بپذیرید و زندگی کنید زندگی کنید
خانم عزیز شما خودتان را دوست دارید؟ مهم ترین دوستی دوست داشتن خویشتن است وگرنه ما نمی توانیم دیگران را هم دوست بداریم. شما پشیمان، تنها، زخمی، هستی وهمچنان با راههایی که رفتی کسی را دوست دارین که ارزشهای خانواده برایش بی ارزش است.فکر کنید در مورد دوست داشتن خوب مطالعه کنید. به خودتان مطمن باشین ونگران فرزندتان نباشین،شما زیبا و پاک و دلسوز هستید. بدون در نظر گرفتن هیچ کس وهیچ چیز اولویتهایتان ارزشهایتان، استقلال مالیتان را بسنجید ودرست تصمیم بگیرین. از خودتون بپرسین چرا انسانی را که همواره به زخمی کردنتان عادت کرده وآگاهانه این کار را می کند ارج می نهید. داشتن فرزند دلیل کافی نیست. خودت را بغل کن ودوست بدار.