وابستگی و رودرواسی شوهرم به خانوادش باعث شده بهش سرد بشم

من ۷ ساله ازدواج کردم. شوهرم مرد خوبیه مهربون به من بعنوان یک زن توجه داره به پیشرفتم کمک میکنه و همینطور من همیشه در سختترین شرایط کنارش بودم و کمک کردم و در تمام مراحل زندگی همراهش هستم.
تنها مشکل از ابتدا تا الان خانواده شوهرم هست. شوهرم در برابر اونا پاسخی نداره بخاطرشون جلو من میایسته حتی بسیار زیاد بینمون فاصله افتاده. من رفت و آمدم رو با خانواده شوهرم قطع کردم چون از نظر روحی خیلی داغون شدم و شوهرم بی دلیل با خانواده من قطع رابطه کرد یه جور مقابله به مثل.
ایشون نمیدونم چرا اینقد خانوادش و مادر و خواهراش براش مهمن با اینکه بارها بهش ثابت شده که مادرش بین او و خواهراش فرق میگذاره و اونجور که شوهرم به اونا احترام میزاره احترامی نمیبینه و فقط انتظاراتشونو برآورده میکنه.
حتی یواشکی من پیام یا تلفن دارن نمیدونم چرا واقعا؟؟؟ بااینکه من برای خانوادشم هرچه از دستم برمیومده انجام دادم ولی تا یه جایی تونستم تحمل کنم.
از شوهرم خیلی دلگیرم و حس علاقه ای که اوایل داشتمو ندارم، بارها خواستم جدا بشم و ایشون خواستن بریم مشاوره اما متاسفانه مشاور جالبی به پستمون نخورد.
آیا ادامه این زندگی درسته خواهش میکنم واقعا یه کارشناس جواب بده نه هر فرد عادی بر اساس تجربه زندگیه خودش. چون آدما قابل مقایسه با هم نیستن.
ممنونم